Web Analytics Made Easy - Statcounter

حادثه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی (ع) در غروب چهارشنبه چهارم آبان‌ماه گرچه حادثه‌ای هولناک بود و ۱۳ نفر را به شهادت رساند و چندین نفر را زخمی کرد، اما نکته‌ای که در این میان مطرح است، اینکه چه کسی ضربه اول را به عنصر تکفیری وارد کرد تا از کشتار بزرگ‌تری جلوگیری کند؟!   به گزارش فارس، یک نیروی امنیتی که روز واقعه در حرم حضور داشت، جان در طبق اخلاص گذاشت و حسب وظیفه برای نجات جان هم‌نوعانش سنگ تمام گذاشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

  وقت نماز بود و رفت و آمد به حرم کمتر شده بود، تعداد زیادی در شبستان در صفوف نماز اقامه بسته بودند و تعدادی هم پای ضریح نجوا می‌کردند، صدای اولین شلیک گلوله از درب ورودی به محوطه حرم و زخمی کردن یکی از خدام خبر از یک حادثه خونین می‌داد.   یکی از خدام با هوشیاری و بدون اینکه مطلع باشد چه خبر شده است درب شبستان را بست و عنصر ملعون داعشی از هدف اولیه خود که قتل عام نمازگزاران در صفوف نماز بود باز ماند و سراسیمه به سمت ایوان ورودی به حرم دوید.   در این فاصله یک نیروی امنیتی که از صدای اولین تیراندازی نسبت به رخدادی هولناک هوشیار شده بود به سمت حرم دوید که در این فاصله عامل داعشی تعدادی را زخمی کرده و به شهادت رسانده بود.   از صدای شلیک گلوله و رعب و وحشتی که عنصر ملعون داعشی در حرم ایجاد کرده بود در کنجی از حرم پناه گرفته بودند، همان مکانی که بیشترین تعداد شهدا را به خود دید! آنجا که دستی ناجی تا رسیدن نیرو‌های یگان ویژه عامل تکفیری را از نفس انداخت و از قتل عامی بزرگ‌تر جلوگیری کرد.   این نیروی امنیتی می‌گوید: طبق روال هر روز بعد از پایان کار برای زیارت و نماز به حرم رفتم، در حیاط و نزدیک حرم سید میر محمد بودم که صدای شلیک گلوله را شنیدم و با سرعت به سمت ضریح حرکت کردم.   او ادامه می‌دهد: طبق روال مسلح بودم و وقتی به مقابل درب ورودی حرم رسیدم، ضارب را دیدم که در حال رفتن به این سو و آن سو و شلیک گلوله است.   وی می‌افزاید: با او درگیر شدم و پنج گلوله به سمت او شلیک کردم که سه گلوله ۹ میلی‌متری به او برخورد کرد و به داخل حرم بازگشت، اما تعادلش را از دست داده بود و نیرو‌های یگان ویژه سر رسیدند و او را دستگیر کردند.   این نیروی امنیتی با اشاره به اینکه عناصر داعش با برنامه‌ریزی از پیش تعیین شده و اهداف مشخص مکان‌های مورد نظر خود را انتخاب کرده و مورد حمله قرار می‌دهند، گفت: ما اجازه نخواهیم داد که داعش با ایجاد ناامنی به اهداف شوم خود دست یابد.   این نیروی جان بر کف حافظ امنیت با اقدام به‌موقع خود سبب شد چهار خشاب از ۶ خشابی که عامل تکفیری با خود به همراه داشت، بلا استفاده بماند و وی فرصت نکند همه خشاب‌ها را خالی کند.   فردی که معلوم نیست اگر در آن لحظه، دقیقه و ثانیه در حرم حضور نداشت اکنون چه تعدادی از زائران و خدام قربانی تروریست تکفیری داعش می‌شدند.   چند کودک همچون آرتین یتیم می‌شدند و از مهر مادری و محبت پدری محروم! و چند جوان نخبه و نوجوان دانش‌آمرز و آینده‌ساز این مملکت پرمی‌کشیدند.   نیرو‌های جان بر کف حافظ امنیت، نظام و مردم در بین ما هستند، همان‌هایی که جان‌شان را در طبق اخلاص قرار می‌دهند و برای حفظ مردم‌شان تا آخرین قطره خون جان‌فشانی می‌کنند.

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: نیروی امنیتی شلیک گلوله

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۰۲۰۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خاطرات نفس‌گیر از نخستین روز عملیات بیت‌المقدس

چشم‌هایم را بسته بودم و گمان می‌کردم در آستانه شهادت هستم. شنیده بودم که هنگام شهادت، ائمه و ملائک بر بالین شهید، حاضرشده و او را تا بهشت مشایعت می‌کنند.

به گزارش ایسنا، بهره‌گیری از انگیزه‌های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی‌شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیت‌المقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز می‌کنند و باعث می‌شود که نبرد بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب ‌شود.

مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مصمم است با تکیه‌بر آثار و اسناد موجود در این مرکز، هم‌زمان با سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، جلوه‌های شکوه مقاومت و پایداری این حماسه عظیم را به روایت فرماندهان و رزمندگان حاضر در عملیات، در چندین شماره منتشر کند:

محسن خوشدل از رزمندگان گردان انصار لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) که ۷ بار در طول دفاع مقدس دچار مجروحیت شده، در بخشی از کتاب خاطرات خود با عنوان «پروازهای بی‌بازگشت» که به‌تازگی توسط انتشارات مرزوبوم منتشر شده است،  روایت می کند:

 در گردان انصار (لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله)، مرا به‌عنوان آرپی‌جی زن انتخاب نکردند، شاید قد و قواره کوچکم این توفیق را از من گرفت. یک اسلحه کلاشینکف تحویلم دادند و در یکی از دسته‌ها به‌عنوان تک‌تیرانداز سازمان‌دهی شدم.

روزها را در کوهه، به آموزش نظامی و آمادگی‌های جسمی می‌گذراندیم. پوتین‌هایم پوسیده و غیرقابل استفاده‌شده بودند. به واحد تدارکات گردان مراجعه کردم. پوتین به‌اندازه پای من نداشتند. شماره پای من ۳۹ و نسبتاً کوچک بود. مسئول تدارکات گفت که برای پای تو کتانی داریم، اگر می‌پوشی تقدیم کنم. یک جفت کتانی چینی برایم آورد.

اوایل اردیبهشت ۱۳۶۱ ما را برای شرکت در عملیات بعدی، راهی دارخوین کردند. در شرق رودخانه کارون اردو زدیم و در انتظار آغاز عملیات ماندیم.

کم‌کم پی بردیم که برای حمله به خطوط مقدم دشمن، بایستی از عرض کارون بگذریم و فاصله بیست کیلومتری تا جاده اهواز خرمشهر را پیاده برویم و در آنجا پدافند کنیم. من هم مانند باقی رزمندگان، از آمادگی نسبی برای شرکت در عملیات برخوردار بودم؛ اما فکر اینکه باید بیست کیلومتر راه را با کتانی تنگ چینی طی کنم، آزارم می‌داد.

غروب روز نهم اردیبهشت، آماده عبور از کارون بودیم. فرمانده گروهان ما اعلام کرد که با تاریک شدن هوا، نماز مغرب و عشاء را می‌خوانیم و حرکت می‌کنیم و تأکید کرد که کسی حق ندارد هنگام خواندن نماز، پوتین‌هایش را دربیاورد.

بلافاصله بعد از خواندن نماز، به ساحل کارون رفتیم. گروه‌گروه، سوار قایق‌ها شدیم و به آن‌طرف رودخانه رفتیم. از قایق‌ها پیاده شدیم و آماده پیاده‌روی بیست کیلومتری. یکی از فرماندهان در آنجا برایمان صحبت کرد؛ اما به‌جای آنکه از برنامه‌گردان و کاری که درصدد انجام آن هستیم بگوید، بیشتر به تهییج بچه‌ها و دادن روحیه به آن‌ها پرداخت.

خیلی نگذشته بود که راهپیمایی ما آغاز شد و ستون گردان انصار در دل تاریکی و در جهت غرب، به سمت جاده آسفالت اهواز خرمشهر، به حرکت درآمد.نیمه‌های شب بود و ما همچنان پیش می‌رفتیم. به ما گفته بودند که سنگرهای اصلی دشمن‌روی جاده است، اما امکان دارد در طول مسیر، با سنگرهای کمین عراقی‌ها روبرو شویم. بیست کیلومتر، راه کمی نبود. کم‌کم بعضی از بچه‌ها حین راه رفتن، چرت می‌زدند؛ همین مسئله باعث می‌شد که گاه ستون نیروها قطع شود.

به جاده که نزدیک شدیم، صدای درگیری شدید و صفیر خمپاره‌های ریزودرشت به گوشمان می‌رسید. قبل از ما، گردان‌های دیگر با دشمن درگیر شده و آن‌ها را از جاده اهواز خرمشهر به عقب رانده بودند.

به جاده که رسیدیم، اول‌ازهمه نشستم و بند کتانی‌هایم را باز کردم تا دلیل سوزش پاهایم را بدانم. پیاده‌روی طولانی باعث شده بود که پاهایم تاول بزنند؛ به حدی که خونابه کف کفش‌هایم را پرکرده بود. کمی تمیزشان کردم و دوباره آن‌ها را پوشیدم. وقت نماز صبح بود. نماز را کنار جاده خواندم. آنجا پشت خاکریز بلند کنار جاده، مشغول استراحت و تجدیدقوا شدیم.

مقابله با پاتک‌های دشمن

هنوز هوا کامل روشن نشده بود که پاتک‌های دشمن برای بازپس‌گیری جاده شروع شد. گلوله‌های خمپاره، شلیک‌های مستقیم تانک، امانمان را بریده بودند. به‌جز آن‌ها، رگبار کالیبرهای مختلف از اطراف اذیتمان می‌کرد. تا آن زمان، در چنان هنگامه‌ای قرار نگرفته بودم. به‌درستی نمی‌دانستم که دشمن در کجاست و ما باید به کدام سمت شلیک کنیم.

روبرویمان دشمن بود؛ اما همه گلوله‌ها از روبرو نمی‌آمدند. خاک‌ریز کنار جاده، ارتفاع بلندی داشت و شبیه یک دژ بود. تیرتراش دشمن، لبه خاکریز را ناامن کرده بود. چهاردست‌وپا از خاکریز بالا می‌رفتم؛ چند تیر شلیک می‌کردم و پایین می‌آمدم.

بافاصله کمی از من، یک آرپی‌جی زن روی خاکریز قرار گرفت و موشکش را به سمت تانک‌های دشمن، شلیک کرد. به‌سرعت پایین آمد، موشک دوم را روی قبضه سوار کرد و خودش را به بالای خاکریز رساند؛ اما قبل از چکاندن ماشه، گلوله‌ای به او اصابت کرد و از بالای خاکریز، غلتید و به زیر آمد.

خشاب تفنگم را عوض کردم و از خاکریز بالا رفتم. هنوز چند تیر شلیک نکرده بودم که ناگهان در ناحیه پهلو، احساس سوزش شدیدی کردم. تعادلم از دست رفت و از بالای خاکریز به پایین افتادم. یک گلوله به پهلوی چپم خورده و قمقمه‌ام را سوراخ کرده بود. آب قمقمه بدنم را خیس کرده بود و من فکر می‌کردم خون زیادی از بدنم خارج می‌شود.

چشم‌هایم را بسته بودم و گمان می‌کردم در آستانه شهادت هستم. شنیده بودم که هنگام شهادت، ائمه و ملائک بر بالین شهید، حاضرشده و او را تا بهشت مشایعت می‌کنند.انتظار من البته فایده‌ای نداشت و اتفاقی نیفتاد. متوجه شدم که عده‌ای سراغم آمده‌اند و مشغول بستن زخمم هستند. جراحتم عمق چندانی نداشت و گلوله قسمت نرمی پهلویم را شکافته بود.

کار امدادگرها که تمام شد، تنهایم گذاشتند تا آمبولانس بیاید و به عقب منتقلم کند. خط تقریباً آرام شده و دشمن از مواضعش عقب نشسته بود. نمی‌دانم چرا، ولی در همان حال، چفیه را روی سرم انداختم و خوابم برد و عجب خواب شیرینی. شاید علت اصلی‌اش، خستگی ناشی از بیست کیلومتر راهپیمایی باآن‌همه تجهیزات بود.

در بیمارستان صحرایی، رسیدگی‌های اورژانسی انجام گرفت و مرا به اهواز رساندند. ازآنجاکه مجروحان پرشمار بودند، بسیاری از آن‌ها را به شهرهای دور و نزدیک منتقل می‌کردند. پس از معاینات ابتدایی، مرا هم به فرودگاه بردند و به اصفهان رساندند.به مدت بیست روز، در بیمارستان شریعتی اصفهان بستری بودم. در این مدت، خانواده و دوستان و آشنایان را از وضعیتم مطلع نکردم. دوست نداشتم که بی‌جهت نگران شوند و به اصفهان بیایند.

روز اول خرداد بود که از بیمارستان مرخص شدم. از طرف واحد تعاون بسیج، یکدست لباس و مبلغی پول به من دادند. برایم بلیت گرفتند و من با اتوبوس، راهی تهران شدم و در تهران، مستقیم به خانه رفتم.

من روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ مصادف با اولین روز عملیات بیت‌المقدس، مجروح شدم؛ اما خبر آزادی خرمشهر را در تهران و در روز سوم خرداد شنیدم. همان روز به بهشت‌زهرا (س) و سر مزار حسین فراهانی رفتم. او از دوستان هنرستان و از بچه‌های مکتب الصادق (ع) بود.

حسین در عملیات فتح‌المبین به شهادت رسیده بود و من نمی‌دانستم. یک روز عکسش را روی دیوار دیدم و شوکه شدم. در بهشت‌زهرا (س)، یک دل سیر اشک ریختم و با حسین عهد کردم که تا آخر، در جبهه می‌مانم و نمی‌گذرام خونش پایمال شود.

منبع:

رحیمی، مصطفی، پروازهای بی‌بازگشت، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۲۸، ۲۹

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • تا رسیدن مترو به حرم شاهچراغ از مسئولان مطالبه خواهم کرد
  • اعلام ویژه برنامه‌های شهادت امام صادق (ع) در حرم مطهر شاهچراغ
  • دستگیری قاتل مست دو زن در عروسی
  • اعلام ویژه‌برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق(ع )در حرم مطهرحضرت شاهچراغ(ع)
  • ماجرای تلخ عروسی‌هایی که تبدیل به عزا می‌شوند
  • ویژه‌ برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق (ع) در شاهچراغ اعلام شد
  • ویژه‌برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق (ع) در حرم شاهچراغ
  • ویژه‌برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق(ع) در حرم شاهچراغ
  • دستگیری قاتل مست ۲ زن در عروسی | ماجرای تلخ عروسی هایی که عزا می شوند
  • خاطرات نفس‌گیر از نخستین روز عملیات بیت‌المقدس